۱۳۹۴ تیر ۲۳, سه‌شنبه

آیه ولایت



شأن نزول آیه ی


«إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»(مائده، 55

در باره ی حضرت علی(ع)


درمنزل فاطمه(س)

م: نقشه ای در سر دارم یاعلی!
ع: چه نقشه ای یا رسو الله؟!
م: ابن قوَاده را که می شناسی؟

ع: بلی یا رسوالله. او گدایی گری است که همه از او به سختی نفرت دارند، هم او را می گویید؟
م: بلی یا علی، آفرین به هوشت. بی خود نیست که الله تورا جانشین من خواهد کرد! می دانی که قرار است الله برای نشان دادن برتری تو نسبت به همه ی جهانیان آیه ای فرو بفرستد؟ و حتی هزار و اندی سال بعد شاعری به نام شهریار شعری در وصف تو به مناسبت همین آیه بگوید و بوسیله ی آن شعرش به بهشت برود؟ و این همه را آیت الله مرعشی در عالم خواب به چشم دل ببیند؟


الله هر که را بخواهد چنین پاداش می دهد.

ع: نه !  یا رسوالله ! چگونه چنین چیزی ممکن است؟؟؟

م: ساکت باش احمق، توبه الله را بکش! تو مگر به الله آسمان ها شک داری؟

ع: غلط کردم یا رسوالله، توبه توبه توبه توبه.....!

م: حالا خوب گوش فراده که نقشه ی من چیست: 
تو می روی در مسجد به نماز می ایستی. من ابن قواده را می فرستم. البته که همه اورا می شناسند و هیچ کسی حاضر نخواهد شدبه او چیزی دهد. .. . پس از اینکه بزرگان قریش اورا از خویش راندند، تو در حالت رکوع قرار می گیری و با اشاره به او می فهمانی که بسوی تو آید... . وقتی نزدت آمد، دست خود را بسوی او دراز کن تا انگشترت را از دستت بگیرد. بقیه اش بامن.


ع: ولی ای رسول الله، من که هیچ وقت انگشتری نداشته ام.


م: احمق جان، انگشتر شاهانه ای را که در جنگ خیبر از مرحب گرفتی، کجا کردی؟

ع: یارسول الله، مثل همیشه پاره ی تن شما آن را از من به تاراج گرفت.


م: اُه ... بازهم این دخترک نق نقو. ... فاطمه! زود باش انگشتر دامادم را بیاور، آخر تورا چه به انگشتر شاهی مردانه؟
ف: ولی بابا جون! من از این خوشم اومده و اصلا دلم نمیاد بدمش به این نره غوله.

م: ولی عزیزم تو میدانی که این خواست الله است و ما باید دربست به خواسته اش گردن بنهیم باباجان!



ف: باباجون، آخه این الله کاری غیر از نقشه کشیدن برای اموال غارتی یهودیان که مال من میشه، نداره؟ بی پدر!
م: ساکت باش دخترک گستاخ! هین الآن است که خانه در آتش خشم الله بسوزد. زود باش توبه ی الله را بکش!!!!!!! و انگشتر مرحب را بده !


 - فاطمه در حالیکه ترس از چهره اش پیداست، انگشتر مرحب را با نارضایتی تحویل رسوالله می دهد.

م: خب! پسرعمو، داماد عزیز و جانشین آینده ی من! زود برو و کاری را که گفتم انجام بده که جبرئیل منتظر نزول آیه  است ... زود باش دیگه... یالا معطل نکن... .

و اینچنین بود که آیه ی 55 سوره ی مائده در ستایش حضرت نره غول عرب نازل شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر