۱۳۹۴ فروردین ۲۹, شنبه

از زندگی آنقدر فهمیدم که سالهای سال زیر یوغ مذهب و اعتقادات بی پایه و اساس آن را سپری کرده و بهترین و گرانبها ترین سالهای عمر خویش را به بطالت گذرانده بودم.

اکنون به وضوح می دانم که دین و مذهب ابزاری برای کنترل توده ی عظیمی از مردم بدست صاحبان مذهب می باشد.

 رستگاری و نجات هرکس بدست خود او رقم زده می شود نه بدست عده ای روضه خوان، فقیه و آیت الله. آفریدگار، تمام انسان ها را برابر هست کرده است. ارزش هرکس به میزان کار آیی و مفید بودن او به محیط زندگی اش می باشد نه به خون و تبار و طایفه. تقوایی که در متون دینی اسلام شاخصه ی عالی برتری انسانها بریکدیگر قلمداد شده است، یک امر کاملا اکتسابی است نه یک شاخصه ی انتسابی، پس هرکس در گرو اعمال خویش است.

مسئله ی اما زمان
   این ناجی ساخته و پرداخته ی ذهن دوستداران خاندان پیامبر اسلام می باشد و گرنه شایسته نیست که خداوند یکی از بندگانش را در انزوا و به دور از جوامع انسانی، توسط دستان و تحت نظر مستقیم خودش تربیت کند تابرای مقابله با دشمنا خود، این فرزند آدم را به جان دیگر فرزندان آدم که دشمنان خودش می باشد، انداخته و خودش با تمام جبروت خویش آن بالا بالاها نشسته و تماشافرماید و حال نماید.



حدود 150 سال پیش پروفسورچالرز داروین، با بیان نظریه ی تکامل، پایه های جهل مردم را در هم فرو ریخت.

درکتب جمهوری اسلامی می نویسندکه:« تئوری داروین تنها در حد یک نظریه است و قابل اثبات نیست».
آوه
آنها دروغ می گویند!
برای پنهان کردن اشتباهات اعتقاداتشان، می خواهند واقعیت را نادیده بگیرند.
در روش علمی؛
اول حقیقت را مشاهده می کنند. مثل افتادن یک سیب، یا شباهت جانداران به همدیگر. اینها حقیقت هستند.
دوم، نظریه ارائه می کنند، که می تواند علت این حقیقت را بیان کند.
سوم، براساس آن نظریه، دانشمندان دیگر، آزمایشهای مکرر را انجام می دهند.
اگر آزمایشها، نظریه ی علمی را تأیید کردند، به آن نظریه، تئوری علمی گفته می شود، تئوری علمی!
مثل تئوری جاذبه ی نیوتن یا تئوری تکامل داروین، اینها اثبات شده هستند.
داروین سه نظریه می داشته باشد، که هرسه تا نظریه اش با تحقیقات و آزمایش های علمی ثابت شده اند.
انجیل مسیحیان عمر زمین را حدود 5000 سال و عمر حیات انسان را حدود 4000 سال اعلام کرده است و داروین در اولین نظریه ی خودش ادعا کرد که عمر حیات بر روی مین بسیار قدیمی است.
بلی، او زمان دقیقی اعلام نکرد فقط خواست بگوید سخن انجیل بی پایه و اساس است.
امروز معلوم شده است که عمر زمین حدود 4700000000(چهار میلیاردو هفتصد میلیون) سال است و عمر حیات بیش از سه میلیارد سال.
نظریه ی دوم داروین تکامل بود
اینکه میلیاردها نوع جاندار، همگی از یک یا چند ارگانیسم ساده دراثر تکامل تدریجی بوجود آمده اند. درستی این نظریه هم ثابت شد.
فسیل های بقایای جانداران نشان می دهند که در گذشته های دور، تنها اشکال ساده ای از حیات و جود داشته است.
یعنی:
 سه و نیم میلیارد سال پیش، تنها بافت های بنیادی حیات بود.

دومیلیارد سال پیش سلولهای تک هسته ای زندگی می کردند.
نیم میلیارد سال پیش، حیات به حدی پیچیده شده که جاندارانی با سر و اندام بوجود آمده اند.
و در چهارصد هزار سال پیش، انسان بر روی زمین زندگی می کرده است.

نظریه ی سوم داروین انتخاب طبیعی بود.
اینکه این تکامل تدریجی ناشی از نیروهای طبیعت بوده است، یعنی موجود خارق العاده (خدا)یی روی تکامل نقش نداشته است.
درستی این نظریه هم ثابت شده است یعنی خداوند یک خرس سپید در قطب شمال و یک خرس قهوه ای در استوا خلق نکرده است. بلکه چند تن از خرسهای قهوه ای به مناطق برفی شمال مهاجرت کردند، در آنجا رفته رفته خرسهایی با رنگهای روشنتر، بیشتر شانس زنده ماندن داشته اند، تااینکه پس از نسلها، دراثر همین مسائل طبیعی(گرسنگی، شکار، شانس زنده ماندن بیشتر خرس های روشن درقطب) هم اکنون تنها نژاد سپید خرس در قطب شمال پیدا می شود و رنگهای تیره تر از بین رفته اند. این پدیده را داروین(ص) انتخاب طبیعی نامید.
داروین به دوستان خودش گفته بود: شاید برای مردم عامه بهتر باشد که همچنان تصورکنند که خدایی بالای سرشان هست.

خب!

این نظر دوستانه ی داروین برای مردم عامه ی یکصدو پنجاه سال پیش بوده است، شما که نمی خواهید مثل مردم عامه ی قدیمی فکر کنید، می خواهید؟

۱۳۹۴ فروردین ۱۹, چهارشنبه

شیخان افغانی



شیخان ایران زده

این موجودات هرهری مذهب اند. به هیچ چیز اعتقاد ندارند اما به هیچ چیز هم بی اعتقاد نیستند. انسانهایی هستند التقاطی، نان به نرخ روز خور و همه چیز برایشان علی السویه است.
نه ایمانی دارند و نه مسلکی. نه مرامی و نه اعتقادی به خدا یا به بشریت. نه در بند تحول اجتماع هستند و نه حتی در بند لامذهبی و بی دینی.
البته همواره به مساجد می روند اما همانطور که به حزب می روند.
توده را تهییج می کنند اما خودشان در جایگاه تماشاچی ها می نشینند درست مثل اینکه به تماشای بازی فوتبال رفته اند. همیشه کناره های میدان هستند و هیچ وقت آنهارا وسط میدان نمی توان دید. هرگز از خودشان مایه نمی گذارند، حتی به اندازه ی نم اشکی در مرگ دوستی یا تفکری در ساعت تنهایی.
 اصلا به تنهایی عادت ندارند و از تنها ماندن می گریزند چون از خودشان وحشت دارند، همیشه در همه جا هستند. شیخان ایران زده شخصیتی ندارند، چیزهایی هستند بی اصالت. چون تآمین ندارند، تقیه می کنند و در عین حالی که خوش تعارف هستند، به مخاطب خود هیچ اطمینانی ندارند.
 حتی چشمشان را باز نمی کنند تا حسن را از حسین تشخیص بدهند و گفته هایشان را به اراده ی خود برزبان جاری نمایند اما هر روز برای ایجاد غفلت و به خواب کردن مردم به ملم تازه ای دست می زنند، علم ابولفضل و کربلای متحرک درست می کنند و ... .


اما ریشه ی این موجودات بی اعتقاد متملق دروغگوی بی مایه ی بی وطن، به قریب 1300 سال پیش برمی گردد که در این آب و خاک و  درمیان این مردم جان گرفته و رشد کرده است.
آنها از چاپلوسی زاییده شده و نطفه هایشان در زهدان چاپلوسی منعقد شده و در یک رحم چاپلوس تربیت شده اند. این چاپلوسی ننگ دیروز و امروزمان نیست، ننگی ست که نشانه های آن را در سراسر تاریخ مردم مان دیده ایم. روزی که عبدالرحمان برما تاخت، آن شیخ نمک نشناس شیعه بود که در طریقت چاپلوسی به ارباب تازه، ارباب دیرین خود را فروخت[1]، ازهمان ... .




[1] رجوع کنید به نقد و تحلیل سیدگرایی در افغانستان، اثر استاد محمد اسماعیل مبلغ

۱۳۹۴ فروردین ۱۶, یکشنبه

تکیه داران مذهبی




استفاده جویان مذهبی و نقش آنها در جریان جنگ سوریه

برای همه روشن است که در جریان جنگ سوریه، ایران مهمترین حامی برای حفظ قدرت بشار اسد می باشد. کمک های تسلیحاتی، مالی و جانی که از سوی  ایران به سوریه ارائه می شود، ریشه ی سلطنت بشار اسد را محکم کرده است.
   مهمترین نقش ایران در جنگ سوریه اعزام نیروهای انسانی برای جنگ در جبهه ی بشار اسد می باشد که این روند تا کنون نیز جریان دارد.
   دراین جریان بیگانگانی غیر ایرانی هم به نان و نوایی رسیدند، عده ای رتبه های نظامی از سپاه ایران دریافت نموده و به آن افتخار می نمایند.
   دلیل اخذ درجه ی نظامی این عده اشخاص، خدمات شایانی می باشد که ایشان در جهت جمع آوری نیرو انسانی به این سپاه کرده است.
   نیروهای اعزامی ایران به سوریه بی چون چرا در خط اول جبهه قرار گرفته و در راه خاندان اسد جان خود را فدا می کنند.
   96% نیروهای فرستاده شده از ایران در خطوط اول جبهه ی جنگ بشار اسد را، هزاره های مهاجر مقیم این کشور که قبل از وقوع جنگ سوریه از آنها به نامهای افغانی خر، پدرسگ، کثافت، جنایت کار، حرامزاده، مادرقحبه و... یاد می شد، تشکیل می دهند.
   این هزاره ها با صفاتی که ذکر آن رفت، (به خیال خود)با جان و دل در راه دفاع از حرمه ی مقدسه ی بی بی زینب، عاشقانه می جنگند و جان خودرا فدای خاک آن بانوی غمیدیده ی عرب می کنند(این درحالیست که در کشور خودشان هزاران بانوی غمدیده ی رنج کشیده تر از زینب در این روزها به خاک سیاه می نشینند و جهت ودوری عزیزان شان که به دست داعش و طالبان و... اسیر و کشته می شوند، ناله سر می دهند). اما غافل از اینکه نتیجه ی کارشان چه می شود، و حتی نمی توانند درک کنند که اعتقادمضاعف آنها به چهارده معصوم و جنگ در راه حفظ قدرت خاندان اسد، دو چیز کاملا متفاوت و متضاد می باشد(در افغانستان صاحبان مذهب دوازده امامی(سادات) علیه شیعان اسماعیلیه شعار داده و و هزاره های دوازده امامی را علیه آنها تحریک می کنند، در حالیکه درایران همین شیعان دوازده امامی را در اختیار شیعه ی اسماعیلیه قرار داده و قربانی حفظ تاج و تخت ایشان می کنند). به هرحال این هزاره های بخت برگشته بجای جهاد در راه آزادی وطن خود و حفاظت از جان و مال و نوامیس خود، مثلا جنگ با کوچی های میدان وردک که همه ساله خون در کاسه ی نان مردم شان می کنند، در راستای اهداف امپریالیزم مذهبی ولایت فقیه مأبانه ی ایران سر می دهند و تن به ذلت نمی دهند!
   غرض از این مقدمه ی درهم و برهم این بود که می خواهیم بدانیم چگونه این مهاجران آواره ی افغانی خرهای فلک زده های بدبخت، گرد هم آمده و دسته دسته مثل گوسفندان چاق و گوشتی برای قربانی شدن پیش پای بشاراسد قرار گرفته و سر می سپارند؟ هنر جمع آوری این گوسفندان را چه کسانی دارند؟
   متأسفانه باید اذعان کرد، کسانی از بدنه ی خود همین افغانی خرها که بر اثر داشتن خوی معامله گری تن به ذلت داده و آله ی دست اجنبیان ولایت فقیه گرفته اند، با ابزارهایی که در اختیارشان هست مردم رنج کشیده و مذهبی فوم هزاره ی  افغانستان را بسیج می کنند و  خدمتی شایان به حکومت مطلقه ی ولایت فقیه و مذهب حقه ی جعفری می نمایند و پاداش خود را نیز بصورت کاملا مادی و نقدینه در یافت می دارند.

   از جمله افغانیهایی که تاکنون درلیست درجه داران سپاه ایران نام شان بدست ما رسیده، می توان به علی فصیحی اشاره کرد.
علی فصیحی، تبعه ی افغانستان، روضه خوان، مداح اهلبیت، یکی از اعضای و گردانندگان اصلی جلسه ی ثارالله مشهد، گلشهر(که مدت مدیدی این جلسه در منزل آقای شریعتی یکی از درجه داران سازمان اطلاعات ایران می باشد، برگزار می شد. شریعتی تاکنون سه بار به صورت مخفیانه وارد خاک افغانستان شده است، شریعتی، ایرانی می باشد). علی فصیحی که به علت داشتن صدایی خوش آهنگ به آهنگران  ثانی مشهور می باشد، از این هنر خور برای ذکر مصیبت اما حسین، بی بی زینب، زیارت عاشورا، دعای کمیل/توسل/ نوحه های جانسوز در رثای اهلبیت و تحریک احساسات مذهبی مردم مذهب زده استفاده می فرمایند.
   صدای علی فصیحی به قدری دلنشین و قدرت تحریک ایشان به قدری بالا است که انسان را از خود بی خودمی کند، درحدی که آدم حاضر می شود در همان لحظات صورت خود را خراشیده و سینه ی خویش را بدرد(اینجانب به مدت شش سال منیحث اعضای اصلی این جلسه ی مذهبی بوده است).
   علی فصیحی از آغاز جنگ سوریه تاکنون جوانا بسیاری از هزاره هارا با تحریک احساسات مذهبی و شور حسینی(به گفته ی خودشان) به کام مرگ فرستاده است.
وی به جهت این خدمات شایسته به سپاه ایران، علی رغم حقوق گزافی که از سپاه در یافت می نماید، چند رتبه ی نظامی نیز اخذ کرده است.


در آینده به معرفی روشن تر ایشان و دیگر دوستان و دست اندرکاران خواهیم پرداخت.